با تحقیق و جستوجویی که در کتاب «الغیبة» ابن أبی زینب محمد بن ابراهیم نعمانی(متوفّی ۳۶۰ق) و دیگر منابع حدیثی صورت گرفت روایت اول و دوم آنگونه نیست که در پرسش آمده است، بلکه روایاتی که درباره اتفاقات آذربایجان هنگام ظهور امام مهدی(عج) نقل شده، از این قراراند:
۱٫ امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارش میفرماید: «به ناچار در آذربایجان آتشى روشن شود که هیچ چیز در مقابلش توان مقاومت ندارد، وقتی چنین شود، خانهنشین باشید و تا ما در خانه نشستهایم شما نیز بنشینید (یعنی آرام باشید و اظهار مخالفت یا موافقت نکنید) و وقتی کسى از طرف ما حرکت کرد و فعّالیت خود را آغاز نمود به سوى او بشتابید (به هر نحو ممکن) اگر چه بر دست و زانو. به خدا سوگند! گویى هماکنون به او مینگرم که میان رکن و مقام به فرمانى جدید از مردم بیعت میگیرد، فرمانى که بر عرب سخت گران است. واى بر حال ستمگران عرب از شرّى که نزدیک شده است».[۱]
۲٫ همچنین عبد اللَّه بن ضمرة از کعب الأحبار نقل کرده که او گفت: «… جنگی میان فرزندان عبّاس با جوانان ارمنستان و آذربایجان رخ خواهد داد چنان جنگى که هزاران و هزاران نفر در آن کشته میشوند، هر جنگجو شمشیرى زیور یافته به دست میگیرد، پرچمهاى سیاه بر آن به اهتزاز در میآید، آن جنگى است که به مرگ سرخ و طاعون بسیار خطرناک آمیخته است».[۲]
صرف نظر از صحت اسناد این احادیث،[۳] درباره متن آنها باید به چند نکته توجه داشت:
یک. نام و منطقه آذربایجان در آن موقع بوده؛ و اینگونه نیست که تنها در این دسته از روایات آمده باشد، بلکه در روایات دیگر در موضوعات مختلف به تناسب نام «آذربیجان» آمده است. همچنین اگر به منابع تاریخی و جغرافیای جهان مراجعه شود، دانسته میشود که این نام، نامی تاریخی است که بر منطقه آذربایجان ایران اطلاق میشده است.[۴] و حتی درباره اردبیل که یکی از مناطق آذربایجان است، گفتهاند: «نامبردارترین شهر آذربایجان است. پیش از اسلام مرکز آن بخش بود».[۵]
ابن فقیه همدانی گوید: «آذربایجان [به نام] آذرباد بن ایران بن اسود بن سام بن نوح [نامیده شده] است و گویند: آذرباد بن بیوراسب. آنجا را مغیرة بن شعبه، در سال ۲۲ق با کارزار گشود و بر آن خراج نهاد. واقد مرا خبر داد که چون عرب به آذربایجان شدند، عشایر آنان نیز از مصر و شام به سوى ایشان آمدند. و هر قوم، بر هر چه توانستند دست یافتند بدین گونه مردم آذربایجان به مزارعه براى آنان به کار پرداختند … حد آذربایجان از مرز برذعه (بردع) تا مرز زنجان است و از شهرهاى آن است: بر کرى، سلماس، موقان، خوى، ورثان، بیلقان، مراغه، نیریز، و تبریز».[۶]
اما منطقهای که اکنون کشور جمهوری آذربایجان یا آذربایجان قفقاز نام دارد، در گذشته، أرّان[۷] یا آران[۸] نامیده میشد. حدود آران، در دورههای مختلف تا اندازهای متغیر بوده است. درباره محدوده اران نظریههای متفاوتی وجود دارد. با این وصف، محدوده کنونی جمهوری آذربایجان را در بر میگرفته است. البته منطقه آذربایجان قدیم که همه در کشور ایران بود، شامل برخی از مناطق جمهوری آذربایجان کنونی بوده است؛ و بعداً از ایران جدا شدند.
دو. در روایت اول؛ میتوان از: «به ناچار در آذربایجان آتشى روشن شود که هیچ چیز در مقابلش توان مقاومت ندارد»، چنین استفاده کرد که آن جنبشی است هدایتگر که در آذربایجان و یا از ناحیه اهالی آن سامان به وجود آمده که لازم است بعد از آن، انتظار و درنگ نموده، تا نشانههای نزدیک آن آغاز گردد.
به دیگر سخن؛ این روایت به طور کلی به شیعیان دستور میدهد که بردبار و خوددار باشند و در انتظار فرج باشند و نسبت به امر خداوند و تدبیر او شتابزدگى نکنند.[۹]
سه. اصل روایت سوم اینگونه است؛ رسول خدا(ص) فرمود: هر کس آیه «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ…»[۱۰] را تا «…وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ»[۱۱] بخواند، به شماره هر دانه برف که بر کوه سبلان است حسنه برایش نوشته شود، گفته شد یا رسول اللَّه! سبلان چیست؟ فرمود: «زمینى در ارمنیه و آذربایجان که یک چشمه از بهشت دارد و قبرى از پیغمبران».[۱۲]
علامه مجلسی نقل میکند: «ابو حامد اندلسى گوید: بر سر این کوه چشمه بزرگى است با اینکه بسیار بلند است و آبش از برف سردتر و چون عسل است در خوشگوارى، و از درون همین کوه آب گرمى در آید که تخم مرغ را بپزد و مردم براى مصالح خود بدان رو آورند و در ته این کوه درخت و چراگاه بسیار است…».[۱۳]
در حال حاضر، با توجه به منابع تاریخی و جغرافیا،[۱۴] این کوه سبلان و چشمه(آب گرم سرعین) در اردبیل وجود دارد.
[۱]. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ الْجُعْفِیُّ أَبُو الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّهُ قَالَ لِی أَبِی(ع) لَا بُدَّ لِنَارٍ مِنْ آذَرْبِیجَانَ لَا یَقُومُ لَهَا شَیْءٌ وَ إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَکُونُوا أَحْلَاسَ بُیُوتِکُمْ وَ أَلْبِدُوا مَا أَلْبَدْنَا فَإِذَا تَحَرَّکَ مُتَحَرِّکُنَا فَاسْعَوْا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَى کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ وَ قَالَ وَیْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ»؛ ابن أبی زینب (نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص ۱۹۴، نشر صدوق، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۷ق.
[۲]. «أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدِّینَوَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثْتَنَا عَمِیرَةُ بِنْتُ أَوْسٍ قَالَتْ حَدَّثَنِی جَدِّی الْحُصَیْنُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ کَعْبِ الْأَحْبَارِ أَنَّهُ قَال… وَ حَرْبِ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مَعَ فِتْیَانٍ أَرْمِینِیَّةٍ وَ آذَرْبِیجَانَ تِلْکَ حَرْبٌ یُقْتَلُ فِیهَا أُلُوفٌ وَ أُلُوفٌ کُلٌّ یَقْبِضُ عَلَى سَیْفٍ مُحَلَّى تَخْفِقُ عَلَیْهِ رَایَاتٌ سُودٌ تِلْکَ حَرْبٌ یَشُوبُهَا الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ وَ الطَّاعُونُ الْأَغْبَرُ»؛ الغیبة، ص ۱۴۵ – ۱۴۷٫
[۳]. چون برخی از راویان این احادیث یا ضعیفاند؛ مانند کعب الاحبار در روایت دوم، یا یا مجهولاند؛ مانند احمد بن یوسف بن یعقوب جُعفی در روایت اول.
[۴]. ر.ک: یعقوبى، احمد بن اسحاق، البلدان، محقق و مصحح: ضناوى، محمد امین، ص ۷۸ – ۸۱، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ ابن فقیه، احمد بن محمد، البلدان، محقق و مصحح: الهادى، یوسف، ص ۵۸۱ – ۵۸۲، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
[۵]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج ۱، ص ۱۴۵، دار صادر، بیروت، چاپ دوم، ۱۹۹۵م.
[۶]. ابن فقیه، احمد بن محمد، البلدان، ص ۵۸۱ – ۵۸۲؛ ترجمه مختصر البلدان، حکیمی، محمد رضا، ص ۱۲۶ و ۱۲۸، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
[۷]. معجم البلدان، ج ۱، ص ۱۳۶؛ قزوینى، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ص ۴۹۳، دار صادر، بیروت، چاپ اول، ۱۹۹۸م.
[۸]. کسروى، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران، ص ۸۷۳، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۴ش.
[۹]. نعمانی این روایت را در بابی با عنوان آورده است: «ما روی فیما أمر به الشیعة من الصبر و الکف و الانتظار للفرج و ترک الاستعجال بأمر الله و تدبیره»؛ الغیبة، ص ۱۹۴٫
[۱۰]. روم، ۱۷٫
[۱۱]. روم، ۱۹٫
[۱۲]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۱۲۲، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. البته در نسخه بحار الأنوار بجای «سبلان»، «سیلان» نوشته شده است که ظاهراً اشتباه باشد؛ چون توضیح و شرح خود علامه مجلسی در ذیل این روایت، مطابقت با کوه سبلان دارد؛ به علاوه؛ در خود روایت نیز نام آذربایجان آمده است که کوه سبلان در آن قرار دارد.
[۱۳]. همان.
[۱۴]. یعقوبى، احمد بن اسحاق، البلدان، ص ۷۸ – ۷۹؛ ابن حوقل نصیبی، ابو القاسم محمد بن حوقل، صورة الارض، ج ۲، ص ۳۳۳، دار صادر، افست لیدن، بیروت، ۱۹۳۸م؛ بکرى اندلسی، عبد الله بن عبد العزیز، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج ۱، ص ۱۳۷، عالم الکتب، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق؛ قبادیانى مروزی، ناصر خسرو، سفر نامه ناصر خسرو، ص ۱۹۳، انتشارات زوار، تهران، چاپ هفتم، ۱۳۸۱ش.